در به درها
Dar- be-darha
توفان، جوانی روستایی، به جای عمویش چند روزی سرایدار یك باغ میشود.در یك شب بارانی، به تدریج عروسك های مختلفی از سقنقور گرفته تا اسی گونزالس، مادر فولادزره، یه كتی، سامانتا و فردی به این تصور كه باغ، خانه مادربزرگ است به آنجا پناه می برند